استراتژی نگهداشت نیرو
استرس داشتم، منتظر بودم تایم کاری تموم بشه و زودتر برم پیش دوستام ویلا، چند روز اول کاریم بود و هنوز یخم باز نشده بوده، سه ساعتی مونده بود، دوست نداشتم تو ماه اول مرخصی بگیرم و به عنوان: « بزار یه دور روز بیا بعد مرخصی بگیر، دهه هفتادی! رفیقباز، اینم اهل کار نیست» شناخته بشم!
آخرین پیام به دوستمو نگاه کردم که گفته بودم «آخر شب میبنمتون» و جوابش که ما آخر شب برمیگردیم زودتر بیا.
میخواست به مدیرم بگم که میخوام برم عشق و حال! ویلا سمت دماوند و اگر الان نرم، تو ترافیک میمونم و دوستامو خیلی وقته ندیدم! جواب احتمالیش تو ذهنم هزار بار تکرار میشد: به من چه! منم دوستامو ندیدم! اومدیم کار کنیم! دوره این چیزا گذشته! میخواستی باید مرخصی میگرفتی و ....
چند دقیقه بعد مدیرعامل با عجله از اتاق بیرون اومد گفت: بچه ها من رفتم، دخترم حوصلهاش سررفته میخوام ببرمش پارک، خدافظ.
به مدیرم گفتم: چرااا ؟ چرا رفت؟ چراا توضیح دادو رفت؟
مدیرم گفت: مگه زندگی شخصی نداریم ما؟
ـ چرا ولی نباید قاطی بشه!
مدیرم گفت:مگه میشه یک سوم عمرت قاطی اون دو سوم نشه؟
ـ ولی آخه!
مدیرم جواب داد: ارزشمندترین چیز انسان، کیفیت روابطش هست! ما در شرکت بهش احترام می گذاریم.
ـ من رفتم با دوستام دماوند :) کاری نداری؟
ارزشدادن و احترام گذاشتم به روابط شخصی افراد، از شاخص های اصلی سازمانهای آینده است.
دوره هشت ساعت در روز کار، زندگی خارجی نداری تمام شد!
شاید قدم اول این باشه که هفته ای یکبار «دخترتون رو ببرید پارک» تا بقیه هم ببینند تعادل بین کار و زندگی چیزی هست که شما میخواهید، نه اعتیاد به کار!
شاید این مطلب برای شما مفید باشد: